ترجیع (ادبیات)ترجیع در لغت، نغمه گردانیدن باشد. ۱ - ترجیع۱.۱ - معنای لغویترجیع در لغت، نغمه گردانیدن باشد. [۱]
بدایع الافکار صنایع الاشعار، کاشفی سبزواری، میرزاحسین؛ تصحیح میرجلالالدین کزازی، تهران، مرکز، ۱۳۶۹، ص۷۳.
۱.۲ - معنای اصطلاحیو در اصطلاح ادبیات، شعری را گویند که به چند قسمت تقسیم شده است که این قسمتها در وزن یکی باشد؛ ولی در قافیه مختلف، یعنی هر قسمت قوافی متفاوتی داشته باشد. [۲]
صناعات ادبی، همایی، جلالالدین؛ تهران، موسسهی مطبوعات ادبی، بیتا، ص۲۲۴.
۲ - وجه تسمیهاین نوع شعر را به این جهت ترجیع میگویند که اصلوب کلام هر زمان، از قسمتی به قسمت دیگر تغییر میکند. اهل ادب و فن هر قسمتی از ترجیع را «خانه» میگویند و در فاصلهی بین دو خانه یک بیت مفرد، آورده میشود که به این بیت، «واسه» و «ترجیعبند» گویند. [۳]
بدایع الافکار صنایع الاشعار، کاشفی سبزواری، میرزاحسین؛ تصحیح میرجلالالدین کزازی، تهران، مرکز، ۱۳۶۹، ص۷۳.
این بیت در فواصل، عینا تکرار میشود.۳ - نکتهنکتهی مهم دیگر در باب ترجیعبند این است که قدما به ترکیببند (شعری که در آن بیت مفرد میان فواصل با یکدیگر متفاوت باشد، برعکس ترجیعبند که بیت مفرد در آن تغییر نمیکند و همان در فواصل، تکرار میشود) هم ترجیعبند میگفتند. [۴]
المعجم، قیس رازی، شمسالدین محمد؛ تهران، نشر علم، ۸۸، ص۴۰۶.
چنانکه مولانا، ترکیببندهای خود را ترجیع خوانده است و ظاهرا از قرن هشتم و نهم به بعد اسم ترکیببند پیدا شده است.۴ - شروط معنویبرای ترجیع دو شرط معنوی قایل شدهاند: یکی دلپسند بودن مضمون و برجستگی خاص و دیگر تمهید یعنی آماده ساختن شنونده برای بیت جداگانه است که شاعر باید در آخرین بیت هر خانه مطلب را طوری بپروراند که شنونده را آماده شنیدن بیت تکراری نماید و آن را باید در جای خود بگذارد. [۵]
زیب سخن، نشاط، محمود؛ تهران، علمی، بیتا، ص۲۰۰.
۵ - قدیمیترین ترجیعبندظاهرا قدیمیترین ترجیعبند، در دیوان "فرخی سیستانی"، مشاهده شده است. این قالب در دورهی صفویه نیز مورد توجه شاعران قرار گرفت. ۶ - ترجیعبند و شعر فارسیترجیعبند خاص ادب فارسی است و از قدیم در شعر فارسی معمول بوده است. [۶]
انواع ادبی، شمیسا، سیروس؛ تهران، فردوس، ۱۳۸۳، ص۳۲۰.
۷ - ترجیعبندهای مشهوراز میان شاعران، "هاتف اصفهانی" و "سعدی" دارای ترجیعبندهای زیاد مشهوری هستند. ۸ - ترجیعبندی از "عراقی"در زیر ترجیعبندی از "عراقی" آورده شده است: در میکده با حریف قلّاش ••• بنشین و شراب نوش و خوش باش از خط خوش نگار برخوان ••• سرّ دو جهان؛ ولی مکن فاش بر نقش و نگار فتنه گشتم ••• زان رو که نمیرسم به نقاش تا با خودم، از خودم خبر نیست ••• با خود نفسی نبودمی کاش! در میکده میکشم سبویی ••• باشد که بیابم از تو بویی! ای روی تو شمع مجلس افروز ••• سودای تو آتش جگر سوز رخسار خوش تو، عاشقان را ••• خوشتر ز هزار عید نوروز بگشای لبت به خنده بنمای ••• از لعل، تو گوهر شب افروز زنهار! از آن دو چم مستت ••• فریاد! از آن دو زلف کین توز در میکده میکشم سبویی ••• باشد که بیابم از تو بویی [۷]
بدایع الافکار صنایع الاشعار، کاشفی سبزواری، میرزاحسین؛ تصحیح میرجلالالدین کزازی، تهران، مرکز، ۱۳۶۹، ص۲۰۹.
همانطور که میبینیم ابیات مفرد ترجیعبند در قافیه با چند بیت بالایی خود متفاوت است و نیز ابیات مفرد (ترجیعبندها) بعد از هر چند بیت عینا تکرار شده است؛ و چنانکه ملاحظه میشود شاعر باید مطلب را از نظر معنی با مهارت به بیت ترجیعبند مربوط کند. «بند اول» ای فدای تو هم دل و هم جان ••• وی نثار رهت هم این و هم آن دل فدای تو، چون تویی دلبر ••• جان نثار تو، چون تویی جانان دل رهاندن ز دست تو مشکل ••• جان فشاندن به پای تو آسان راه وصل تو، راه پر آسیب ••• درد هجر تو، درد بی درمان بندگانیم جان و دل بر کف ••• چشم بر حکم و گوش بر فرمان مست افتادم در آن مستی ••• به زبانی که شرح آن نتوان این سخن میشنیدم از اعضا ••• همه حتی الورید و الشریان که یکی هست و هیچ نیست جز او ••• وحده لا اله الا هو «بند دوم» از تو ای دوست نگسلم پیوند ••• گر به تیغم برند بند از بند الحق ارزان بود ز ما صد جان ••• وز دهان تو نیم شکرخند ای پدر پند کم ده از عشقم ••• که نخواهد شد، اهل، این فرزند من ره کوی عافیت دانم ••• چه کنم کاوافتادهام به کمند پند آنان دهند خلق ای کاش ••• که ز عشق تو میدهندم پند سه نگردد بریشم ار او را ••• پرنیان خوانی و حریر و پرند مادر این گفتوگو که از یک سو ••• شد ز ناقوس این ترانه بلند که یکی هست و هیچ نیست جز او ••• وحده لا اله الا هو ۹ - ترجیعبندی از سعدیای زلف تو هر خمی کمندی ••• چشمت به کرشمه چشمبندی مخرام بدین صفت مبادا ••• کز چشم بدت رسد گزندی ای آینه ایمنی که ناگاه ••• در تو رسد آه دردمندی یا چهره بپوش یا بسوزان ••• بر روی چو آتشت سپندی یک روز بخوان حدیث سعدی ••• باشد که بگیرد از تو پندی یک چند به خیره عمر بگذشت ••• من بعد بر آن سرم که چندی بنشینم و صبر پیش گیرم ••• دنبالهی کار خویش گیرم دردا که به لب رسید جانم ••• آوخ که ز دست شد عنانم کس دید چو من ضعیف هرگز ••• کز مستی خویش در گمانم پروانهام اوفتان و خیزان ••• یک بار بسوز و وارهانم گر لطف کنی به جای اینم ••• ور جور کنی سزای آنم عاقل بجهد ز پیش شمشیر ••• من کشتۀ سر برآستانم چون در تو نمیتوان رسیدن ••• به ز آن نبود که تا توانم بنشینم و صبر پیش گیرم ••• دنبالهی کار خویش گیرم ۱۰ - پانویس
۱۱ - منبعپژوهشکده باقرالعلوم. |